۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

بعد از مدتها...

دیر گاهی است که از دنیای وبلاگ ها خبری ندارم، نه وبلاگی می خوانم و نه می دانم که وبلاگم کجاست، به هر صورت به خاطر اینکه برای بروز رسانی چیزی گفته باشم نوشته کوتاهی را که در راه کابل-مزار روی دفتر یادداشتم داخل موتر نوشته بودم، می گذارم اما باید بگویم به یاد خواهرم که یک سال و پنج ماه پیش با ما خداحافظی کرد و برای همیشه رفت نوشتم:

بوی شالی می دهد
آنجا که من
خواهرم را من دو دستی باختم
...
من نمی خواهم دگر آنجا که بود
سالیانی غرق بوی
شالیان سبز را

من تنفر دارم از این جاده ها
چون مرا از بین آنجا می برد.

(بیست و هشت آگست 2011)