۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

و گناهی به جز از بندگی ات چیست مرا؟


تو خدایی آیا؟
همه تقصیر از توست
همه جا نابابی
همه جا صحبت هر رنگ ونژاد
...
تو خدایی آیا
که چنین رنگ به رنگ آوردی؟
همه تقصیر از توست
و گناهی به جز از بندگی ات چیست مرا؟

(3 ثور 1391 - بامیان)

۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

سفری بی خطر


سفری به خطر!!!
از کجا معلوم
پرت شدن، به کمین خوردن
یا ...

دختری تنها در میان چندین مرد
مردمی ناسالم
با افکاری خطخطی

اتاقی متروک
دروازه و زنجیر
پشه، گرما و کلکین شکسته
چند بار باید مُرد
با صداهای مشکوک؟
دوام بیاور چند ساعتی دیگر را
شاید تا فردا
جنازه ای بی روح از اینجا بروی
فقط جنازه ات هم کافی است تا به خانه برسد

سفری بی خطر این است؟

۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

انتحار

انتحار
انفجار
بمب
انتحاری
مادرم این کلمات را خوب می داند
نمی تواند بنویسد و بخواند
اما معنی اش را می فهمد
سالهاست با شنیدنش
دل خون گشته و دعا کرده است
بچه های من نباشند
***
پسر کوچک همسایه هم می فهمد
او می داند روزی
پدرش را این کلمات خواهند گرفت
منتظر و چشم به در
شاید تلویزیون اعلام کند
کشه شده گان بی شمارند
پدر نیامد

شب شد
نیامد

روز شد
مادر رفته است
تکه های پدر را آورده است

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

گنبد دوّار

گاهی بر توّهم خویش
جان می سپارم
و گاه
ترس را می ستایم
که در من همچون موری خانه کرده ست
از مغزم شروع می کند
هر روز مقداری گل بیرون می کشد

باید
گنبد دوّاری منقش
بر منار جام ساخته باشد!!!

۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

سالنگ

سالنگ
تونل
تونل
به بلندترين قله رسيده ام
مي خواهم سقوط كنم
يادهاي تو نمي گذارد
دستان برفي ات را به من بده
زمان سرد است
برف
برف
برف
همه جا سنگ است
قلبم هنوز يخ نزده
يادهايت را به آغوش مي كشم
و گرمايت را حس مي كنم
مي خواهم قله بلندتري باشد
سالنگ
برف
و تونلي ديگر.

(یک شنبه در راه سالنگ 15 جنوري 2012)