۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

پرنده های رمیده چادرت

تنهایی و بی صدا
تمام رنجهای مرا،
خواهرم
و برادرم را
آویختی
به تارتار موهایت
تا شاید
گل های چادرت باشند

اما ...

در گوشه ای فریاد خویش آتش می زنند
پرنده های رمیده ی چادرت

باز هم تو ماندی و تنهایی
و هیچ کس نخواست قفل لبهایت را بگشاید

۱ نظر:

بتول محمدی گفت...

فاطمه عزیز! زیبا بود!تمام مادران این گونه اند و ما...؟؟؟؟!!!