۱۳۹۱ خرداد ۲۴, چهارشنبه

انتحار

انتحار
انفجار
بمب
انتحاری
مادرم این کلمات را خوب می داند
نمی تواند بنویسد و بخواند
اما معنی اش را می فهمد
سالهاست با شنیدنش
دل خون گشته و دعا کرده است
بچه های من نباشند
***
پسر کوچک همسایه هم می فهمد
او می داند روزی
پدرش را این کلمات خواهند گرفت
منتظر و چشم به در
شاید تلویزیون اعلام کند
کشه شده گان بی شمارند
پدر نیامد

شب شد
نیامد

روز شد
مادر رفته است
تکه های پدر را آورده است

۲ نظر:

سهراب سروش غیبی گفت...

سلام فاطمه جان!
شعر ها و طرح های که در شهزاد گذاشته بودی را با ولع تمام خواندم. نه با سرعت، دقیق خواندم.حالا وامانده ام که چه نظر بدهم. اگر فقط بگویم که صادقانه خوب کار می کنید و تاثیر بسیار قوی بعد از خواندن شعرهای گنبد دوار، سالنگ، شعرنیمایی سردی بهشت راندگان و طرح ادبی انتحار بر من القا شد.شاید این گونه نظر تعریفاتی و تشریفاتی جلوه کند و اگر بخواهم از این شکل بر آیم. و بخوانم کارشناسانه نظر بدهم نتوانم. زیرا سوادم قدش کوتاه تر از آن است که دستش به شاخه ی درخت شهود واشراق یک شعر به رسد.بنابراین اول یک پیشنهاد دیگر دارم اگر ویرایش متن هارا کمی دقیق شوی وفاصله و نیم فاصله و نقطه گذاری ها را دقیق تر جابه جاکنی نوشته خوش خوان می شود.دوم تصمیم برآن است که روی چند شعر شما خوب فکر کنم و با خود آگاهی تمام یک مقاله بنویسم.که در کدام جای به چاپ برسانم اما این کار در خوشبینانه شرایط حداقل به یک هفته زمان نیازدارد.

علی بودا گفت...

زندگی همیشه برای ما افغان ها غم انگیز و سخت بوده . به امید روزهای بهتر