می روم آنسوی بیسو
تا کنم دل را تهی از
هر چه درد و غم بود او
دلی خواهم فقط نیکو
فقط پاک و
فقط خالی،
دلی خواهم فقط آبی!
غروب شد، دلم
در آن زمین دیشبی
کنار خواهرم،
برادرم...
نیامده ست با من او
آبها درختها و کوههاست
که بین ما نشسته اند
کاش دوباره صبح می شدو...
...
دلم کنار من و با من است.