۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

...

دستی،
چشمی
و دلی
برایت کنار گذاشته ام

کی خواهی آمد؟
...
امانتت را از پیشم بگیر
می خواهم شبی آسوده بخوابم

۳ نظر:

علی شاه ظریفی گفت...

می خواهم شبی آسوده بخوابم! خیلی زیبا!
تشکر از این که صدسال عمر برای حرف دل تمنا کردی.
راستی، «چهرۀ تلویزیونی» یا «کلۀ تلویزیونی»؟ را خواندی؟

حيات الله مهريار گفت...

دلي، چشمي و دستي... زيبا بود!

aLi taHeri گفت...

واقعا این شعرت خیلی خیلی جالب بود. من خیلی وقت بود که از دنیای وبلاگ و وبلاگ خوانی به دور بودم، امروز که به انترنت دسترسی پیدا کردم سری زدم به وبلاگت. گرچه کارات همش جالب است ولی این یکی معرکه است.
دستت همیشه سبز و قلمت همشه با طراوات باد!
به امید کامیابی هرچه بیشترت
خدا نگهدار