دیر زمانی است که به علت مصروفیت زیاد و یا هم تنبلی به وبلاگم سری نزده ام اما امروز به بهانه روز مادر با سروده ای از آقای بشیر رحیمی می خواهم بروزش کنم.
مادر
شکوفه ریز شده پلکهای من، مادر!
بپوش از تپش باغ، پیرهن، مادر!
بپوش پیرهن از هرم لاله، تا در من
به برگ و ساقه نشیند تب وطن، مادر!
بگیر دست علفهای نیمه جانی را
که خورده اند خط از لیست چمن، مادر!
بهار رد شد و موی سیاه تو نخ نخ
سفید می شود از غصه های من، مادر!
سفید می شودت موی و بی تو می میرم
بیا به خاطر من رنگ مو بزن، مادر!
بیا به خاطر من رنگ مو بزن، یا نه
یکی یکی-که جوان بینمت-بکن، مادر!
تو سایه ساری هستی که بی تو می میرم
در این عطشکده، در حجم خویشتن، مادر!
نگاه کن که چه سان آفتاب تابستان
فرو می آید بر فرق مرد وزن، مادر!
بیا به خاطر من رنگ مو بزن، شاید
مرا به طفره گرفتی ز سوختن، مادر!
و گر نه مثل علف، خشکسالی ام کشته است
که ام به موی سفیدت کنی کفن، مادر!
روز مادر بر تمام مادران مبارک باد
۲ نظر:
سلام!
تشکر از انتخاب شعر زیبا و مناسبتی.
روز مادر را به تمام مادران مبارکباد میگویم. مبارکباد!
با «روز خواهر مبارک!» به روزم.
نظر خصوصی:
با شوخی گفته بودی که به خواهرم نیز هستم. من هم با شوخی میگویم: «باید کمی به خواهران باشیم، زیرا آنها نیز به فکر ما هستند»
تشکر
ارسال یک نظر